رد شدن به محتوای اصلی

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (صوفیگری2)


ارد بزرگ می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه میکنند

چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد / که آزاد را، کاهلی بنده کرد (فردوسی بزرگ)

در آیین ایرانیان، ستایش شده است کاشتن درختان و آباد کردن زمین، بیوگانی، رنج کشیدن در کار و هرگونه تلاشی در زیستن زمینی، تا آنجا که زرتشت با آیین مینویی برخیِ گاو به دست میترا میستیهد، و آدمیان را به باور نداشتن اندیشه های صوفیانه پند میدهد. او ستاینده زمین است و با خواردارندگان آن میانه ای ندارد. خواه کرپن ها و کویها باشند خواه گئوتم (بودا). در کتاب های آیینی ایران، برترین زمین آنجا شناسانده میشود که مردی بر روی آن به کشت میپردازد و بدترین زمین جاییست که بی کشت و رنج بماند.

ایرانیان نژاده با زاریستن و آه و نیازورزی سوی ایزد هیچ میانه ای ندارند. آنان، نان، از بازوی خویش میخورند، و سر به گریبان "در بحر مکاشفت مستغرق نمیشوند"، شاید روزیشان از "ملکوت" برسد.

بکارند و ورزند و خود بدروند/ به گاه خورش، سرزنش نشنوند تن آزاد و آباد، گیتی بدوی/ برآسوده از داور و گفتگوی ز فرمان؛ تن آزاده و خورده نوش/ وز آواز پیغاره، آسوده گوش (گزارش فردوسی از کشتورزان)

کاهلی و سستی در آنان راهی ندارد، هرزه درایی نیز نمیکنند، چرا که میدانند هر کشت، چه میوه ای به بار می آورد و هر تخشایی چند گام به جلو است، پس به گزافه "طی الارض" نمیکنند و اهل معجزه و کرامات نیز نیستند.

خیز تا خرقه ی صوفی به خرابات بریم / شطح و طامات به بازار خرافات بریم

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر / دلق بسطامی و سجاده ی طامات بریم (حافظ)

روزه گرفتن در باور ایرانی گناه است، زیرا آنها میدانند: ز نیرو بود مرد را راستی/ ز سستی کژی آید و کاستی

گفتار در آسیب شناسی یکی از مهمترین آک های (آهو، عیب) فرهنگ ایرانیان از همینجا سرچشمه میگیرد که چگونه دریوزگان یاور اهریمن در باور ایرانیان پیش از اسلام، به درویشان مرد خدا در پس از اسلام دگرگون جای شدند. از دیدگاه تبارشناسی واژگان، این تنها یک دگرگونی در واج های یک واژه نبود (تبدیل شدن "دریوزه" و "دریوش" به "درویش") بلکه جابجایی بنیادینی در اندیشه ی یک ملت معنی میداد. البته، رخداد والایش پایگاه درویشان از جایگاه پست پس از کاستِ بشکوهان، به بالاترین جایگاه مینوی هاژه، در زمان یورش تازیان نیاغازید. این فرآیند کمینه، 300 سال دیرینگی داشت. مسیحیان که چندی بود در روم، پایگاه رسمی دولتی برای پراکندن آیینشان یافته بودند روی به ایران آورده (پیش از رسمی شدن مسیحیت در روم کنستانتین، ارمنیان مهرپریستار، مسیحی شده بودند)، آیینشان را بازگو میکنند. دین آنها در رویارویی با اندیشه ی ایرانی، گوشه گیری، زن نخواستن و روزه گرفتن را خیر میداند. اخلاقیات و میل به زیست در آنها جایی نه در روی زمین پاسخ داده میشود، و اینها همه با اندیشه ی ایرانی همستارند. "مانی" نیز با انبارش اندیشه های گنوستیکی، هندی و مسیحی با مینه های زرتشتی، آیینی نو می آفریند که در آن زهد و صوفی گری، با نبرد روشنایی و تاریکی آمیخته گشته است. اندیشه های صوفیانه، که در مغز ایرانی هیچگاه مجال راه یافتن نداشت؛ این بار آمیخته با خوراک فلسفه ایرانی یعنی نبرد میان نیکی و بدی به خورد باشندگان ایران میرود و اثر خود را نیز میگذارد. کتاب پهلوی "دینکَرد" در فرگرد «دوازده اندرز مانی گجست در برابر ده اندرز آتورپات ماراسپندان» برخی اندیشه های مانی را چنین میشمارد:

1. روان آدمی کنام کینه و دروغان دیگر است

2. آدمی نباید کار کند و باید همه منابع خوراک و زندگی را در این جهان نابود سازد

3. هیچ خانه ای نباید ساخته شود

4. هیچکس نباید زن ستاند و فرزند آورد

5. هرگونه دادگاه و داد و داوری را باید برانداخت

6. باید کشاورزی را از میان بُرد

7. بنیاد گیتی پوست است

8. دوست داشتن گیتی گناه است و آفریننده آن بدکار بوده است

9. سخن از مینوی نیک یاوه است و هیچگونه امید رهایی و نیکبختی در آن نیست

10. تن آدمی خود دروغ است

11. ایزدان نه ساکن تن آدمی بلکه زندانی آن هستند

12. جهان هرگز آراینده و فرگشتی نخواهد داشت بلکه با آتشی که تا جاودان آن را میسوزاند نابود خواهد شد بدینگونه آیا نمیتوان پرسید چگونه شاهی چون شاپور نخست، در جایگاه یک فرمانروا و به ویژه یک شاه ایرانی همچون نماد زمینی اهورامزدا، میتواند به این اندیشه ها آزادی بخشد و یا روی خوش به آنها نشان دهد؟؟!

در این دوران، موبدان زرتشتی نیز به وارون نیاکان دینیار خویش توانایی نواندیشی و پیرایش دین از خرافات را ندارند. تا جایی که حتا، "گزارندگان اوستا در روزگار ساسانیان، معنای یک دسته از واژه های اوستا را که دیگر در ایران زمین روایی نداشت در نیافته اند. (ابراهیم پورداود)"

آیین های "پتت (توبه)" به اندیشه ی ایرانی راه یافته و قربانی کردن چون دوران پیش از زرتشت، باز، انجام میشود. جوانانی که هزاران سالست پهلوانانه در آیین میترا، مردانه زیسته اند و دو هزاره است به پویایی و تلاش در راستای آیین مزدیسنا خو گرفتند، در همنشینی با صوفیان این خواردارندگان زمین، جنگ افزارهایشان را رها کرده، زمین را آباد نساخته، رزم و پادرزم را از یاد برده اند. آموزه های زرتشت آدمی آفریده شده است تا در پیکار با بدی ها، یاور اورمزد باشد. این در حالیست که در اندرزهای آذرباذ مارسپندان هیربد بزرگ شاپور دوم آمده است: "به بدان بدی مکنید، چه بدی او، از کردار خویش بدو رسد". چگونه میتوان چنین اندیشه ای را که آمیزه ای ست از باورداشتهای زروانی و عیسوی و بودایی، با اندیشه ی بنیادی دین زرتشت سازگار نمود؟ همچنین در کتاب مینوی خرد نوزده نیکی بر میشمرد که یکی از آنها "دشمنی نکردن" با دیگران است. نیز پند میدهد که "به هیچ نیکی گیتی نباید دل خوش کرد"، "بسیار گیتی آرای نباید بود"، "کسی شایسته تر است که گیتی را رها کند و مینو را بگیرد". این کیبِش از آیین بنیادین ایرانی تا بدانجا پیش میرود که موبدان موبد ساسانی، "تنسر، افلاطونی مذهب بود و شاهی را از پدرش به میراث یافته بود اما ترک آن گفته و گوشه نشینی گزیده بود. (مجتبی مینوی)"

این مرد که به گفته ی خویش 50 سال ریاضت کشیده و گوشه نشینی گزیده و همسری نگرفته است و گیتی را زندان و آدمی را زندانی آن میداند، چگونه میتواند آموزگار باورهای راستین اشو زرتشت باشد؟

نیکی و آراستگی و مالداری و قدرت و هنر و شایستگی، به کام و کردار مردمان نیست، بلکه به تقدیر سپهر و کام و خواست ایزدان است (مینوی خرد)

پرسید دانا از مینوی خرد که به خرد و دانایی با تقدیر میتوان ستیزه کرد یا نه؟ مینوی خرد پاسخ داد که حتا با نیرو و زورمندی خرد و دانایی هم با تقدیر نمیتوان ستیز کرد! کجایند ایرانیان کهنی که باور دارند خواست آسمانی قرینه ی خواست زمینی آنهاست؟ رستم فرخزاد به وارون نیای خویش رستم دستان بسیار تقدیر باور است:

بدانست رستم شمار سپهر / ستاره شمر بود و با داد و مهر

بیاورد صلاب و اختر گرفت / ز روز بلا دست بر سر گرفت

یکی نامه سوی برادر به درد / نوشت و سخنها همه یاد کرد:

ز بهرام و زُهرست ما را گزند / نشاید گذشتن ز چرخ بلند

همان تیر و کیوان برابر شدست / عطارد به برج دو پیکر شدست

همه بودنیها ببینم همی / وز آن خامشی بر گزینم همی

کزین پس شکست آید از تازیان / ستاره نگردد مگر بر زیان

حال آنکه رستم دستان به اسفندیار بنهیبد:

که گفتت برو دست رستم ببند / "نبندد مرا دست، چرخ بلند !!"

آیا شکست ناپذیری رستم دستان، و شکست پذیری رستم فرخزاد بدین شوند نیست که تهمتن آماده است شاخ چرخ گیتی را اگر سرگِرانی کند بشکند، اما فرخزاد بر این باور است که: نشاید گذشتن ز چرخ بلند؟ آیا شکست ایران از تازیان از این رو نیست که جوانان این مرز و بوم صوفی مسلک شده اند؟

"آیینی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت (اُرُد)". مردمی نیز که چنین آیینی را بپذیرند دیری نخواهند زیست.

و گفتنی است که پس از فراگیری اسلام، اندازه ی ناتوانی و پس نشینی برخی از ایرانیان و به ویژه زرتشتیان تا بدانجا پیش میرود که نه تنها ریشه ی نژادی شاهان باستانی خویش را به سامیان وامیبندند و بدین گونه شالوده ی آگاهی ملی و تاریخی خویش را ویران میسازند، بلکه گاه خود زرتشت را با ابراهیم و یا دیگر پیامبران بنی اسرائیل یکی میشمارند (کتاب شاهنامه فردوسی و فلسفه ی تاریخ ایران- استاد مرتضی ثاقب فر)

"آنان که در کنار ما زندگی میکنند، اما کنشی ندارند و وارستگی را در پشت کردن به جهان می دانند، گوشه نشینی می کنند و همه چیز را گذرا می دانند تکه گوشتهای هستند که هنوز از جهان حیوانی خود به دنیای آدمیان پا نگذاشته اند . آنکه ما را به این جهان آورد فر و خرد را مایه رشد ما قرار داد ، باید به آنان گفت خرد و دانش را انکار کردن با خوابیدن و مردن تمیزی ندارد (اُرُد)"

اگر به صوفیان گفته شود جنگی در راه است، دشمن به میهن تاخته است، کاری کنید؛ خواهند گفت: جایگاه ما در لامکان است، اینجا نشد، جای دیگر، اما جنگ بی جنگ که بیزاری ما از هرگونه کنشی آمیخته به خون است. دو نمونه از صوفیان نام آشنا که اینگونه کرداریده اند، یکی"ابوسعید ابوالخیر" که در حمله ترکان به میهن اهوراییمان، دوستِ دزد بود و انباز کاروان، پولهای غارتیده شده ی مردم به دست ترکان را خرج خانقاهش کرده دم بر نمی آورد. همچنین "نجم الدین دایه" نویسنده ی کتاب مهم عرفانی "مرصادالعباد"، زن و فرزند را در یورش مغولان به جا میگذارد و فرار میکند. به هر روی، ایرانیان که پیوستگی میهنشان در درازای تاریخ، مدیون اندیشه ی کنشگر و کارایشان بود، در چنگال اندیشه ی صوفیانه، وادار شدند تا در برابر "تازیانِ مارخوار اهرمن چهره" سر فرود آورند.

مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

استاد ارد بزرگ نوشته محمد طوسی از انجمن موفقيت

خلاصه زندگی نامه : - بی شک ارد بزرگ برجسته ترین اندیشمند حال حاضر ایران است . - اندیشه های او در کتابی با عنوان آرمان نامه گرد آوری شده است . - روح میهن پرستی و توجه ویژه اش به انسانیت بر سراسر نوشته هایش حاکم است . - تا کنون در دهها کتاب به اشکال گوناگون به طرح نظریات و افکار او پرداخته اند . - دو نظریه مشهور دارد به نام های قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه . - دارای هواخواهان بسیار در رده های مختلف کشورهای آسیای میانه است . - از دوستانش می توان به احمد شاه مسعود اشاره کرد و بسیاری معتقدند احمد شاه مسعود در پنج سال پایانی زندگی خود به خاطر ارتباط با او از یک چریک صرفا مذهبی تبدیل به یک مبارز ملی شد. - داده های موتور جستجوگر گوگل نشان می دهد او پر طرفدارترین نخبه زنده ایرانیست . - ریشه خانواده گی او را در تبار سلجوقیان می دانند همانهایی که شاهنامه را تکثیر کردند و تاریخ خورشیدی را در مقابل تاریخ قمری به ایرانیان عرضه نمودند . - پارسی زبانان از پند های اخلاقی و اجتماعی او بیشترین استقبال را نموده اند . زندگی نامه و بیوگرافی ارد بزرگ : بی شک ارد بزرگ یکی از برجسته ترین اندیشمندان حال حاضر

ایدز ، دیروز، امروز و فردا

بیماری ایدز از مخرب‌ترین بیماری‌هایی است که انسان با آن مواجه شده است. طبق آمارها در تعداد زیادی از کشورها شمار مبتلایان جوان آلوده به ویروس نقص ایمنی اکتسابی(‌‌HIV) بیشتر از دیگر گروه‌های سنی است. ویروس نقص اکتسابی سیستم ایمنی انسان نوع خاصی از گلبول‌های سفید خون (لنفوسیت های ‌‌T کمک‌کننده) را که در سیستم دفاعی بدن نقش مهمی دارند مورد حمله قرار می‌دهد. افراد مبتلا در معرض بیماری‌های مختلف ویروسی، باکتریایی انگلی تعدادی از سرطان‌ها و بیماری‌های عفونی قرار دارند. بنابراین علایم بالینی ‌‌HIV متنوع است. عفونت ‌‌HIV در سیر طبیعی خود چهار مرحله را طی می‌کند: 1- مرحله حاد 2- مرحله بدون علامت 3 - مرحله قبل از ایدز 4- مرحله انتهایی یا ایدز. (ممکن است تمام این مراحل در بیماران دیده نشود.) ‌ ‌ همه‌گیری ایدز در سطح جهان دکتر حسن آزاده متخصص زنان و زایمان، استادیار سابق دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و عضو سابق سازمان بهداشت جهانی(‌‌WHO) می‌گوید: "طبق آخرین آمار گزارش شده سازمان جهانی بهداشت(‌‌UNAIDS) در کنفرانس سال 2004گزارش شده تا اواخر سال2003 سی و شش تا چهل میلیون از افراد بالغ و 2/ 1میلی

نام جعلی جاده ابریشم را به کار نبریم !

در خبرها می خوانیم امسال دولت چین برای مدارس این کشور مطالبی در مورد جاده ابریشم ارایه می دهد. این سئوال مهم مطرح می شود که اگر جاده ابریشم واقعا تاریخی بود چرا در کتابهای مدارس و دانشگاهای چین تا به امروز نبود ؟! آیا غیر از این است که چینی ها به ناگهان تصمیم به فرهنگ سازی یک امر غیر واقعی گرفته اند ؟ باید بدانیم که در هیچ کتاب قدیمی تر از 50 سال پیش ایران ، نام جاده ابریشم نیست !!! صدها جلد سفرنامه نوشته شده هیچ یک نامی از جاده ابریشم در خود ندارند حتی سفرنامه مارکوپولو هم که نگاهی ویژه به کشور چین دارد نیز فاقد این نام جعلی است . نکته مهم این داستان در این است که چینی ها خود هم تازه به جاده ابریشم رسیده اند ! طبق نظریه قاره کهن ارد بزرگ فراگیری نام جاده ابریشم ریشه در خوی استعمارگری کشور چین دارد از دیدگاه او این واژه برای جاده ایی که بانی آن ایرانیان باستان بوده اند و چینی ها فرهنگ و خرد خود را مدیون فرهنگ غنی و عظیم ایران هستند تعجب آور است . او می گوید خدمات فرهنگی و علمی ایرانیان به هر دو سوی این راه آنقدر بوده که اگر قرار باشد نامی برآن باشد آن را ایرانیان باید طرح کنند . او مع